-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 19:44
سلام دوست من
-
باز هم سلام
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 14:24
سلام
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مردادماه سال 1385 19:34
آشیان دل شب برده ی سرمازده ام را دریاب
-
زمستان
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 16:30
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کسی یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک چو دیدار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است...
-
عشق هر کجا جارو کند آنجا خوش است گر به دریا افکند دریاخوش است
یکشنبه 16 مردادماه سال 1384 12:43
دشمنی از خود نداری سخت تر ! عشق پیروزت کند بر خویشتن عشق اتش می زند در ما ومن عشق را در یاب وخود را واگذار تا بیابی جان نو خورشید وا عشق هستی زا و روح افزا بود هر چه فرمان می دهد زیبا بود... عنچه با لبخند می گوید تماشایم کنید گل، بتابدچهره، همچون چلچراغ: یک نظر در روی زیبایم کنید باد نجوا می کند در گوش برگ سر در آغوش...
-
دوسش داری یاواقعا عاشقی!
جمعه 17 تیرماه سال 1384 11:28
در هنگام دیدن کسی که عاشق او هستی تپش قلبت زیاد شده و هیجان زده می شوی امادر برابر کسی که دوستش داری احساس سرور وخوشحالی می کنی وقتی به معشوق خود نگاه می کنی خجالت می کشی اماوقتی به کسی که دوستش داری نگاه می کنی لبخند خواهی زد وقتی در کنار معشوقه ی خود هستی نمی توانی آنچه می خواهی بر زبان آوری اما در کنار کسی که دوستش...
-
تشعشع خیال...
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 16:58
کسی که خیلی دوستش دارم از من پرسید: مرا بیشتر دوست داری یازندگی؟ در پاسخ گفتم زندگی ناراحت شد ... اما نمی دانست زندگی بی او برایم پوچ است از وقتی چشم کشودم به من آموختن دوست بدار اما حالا که دوست دارم می گویند فراموش کن you are my best friends
-
دلتنگی
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 14:49
روزی که ماهی ها را در حال پرواز کردن و پرندگان را در حال شنا کردن دیدی بدان فراموشت کردم.
-
فراموشی...
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 13:57
کاش ای تنها امید زندگی می توانستم فراموشت کنم یا شبی چون آتش سوزان عشق در مهیب سینه خاموشت کنم کاش احساس نیاز دیرینه ات از وجودم چون وجودت دور بود یا که من هرگز نمی دیدم تو را یا در آن شب چشمانم کور بود
-
پرواز را به خاطر بسپار!
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 11:19
دلم گرفته است... به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خواطر بسپار پرنده مردنی است...
-
بازیه بازنده ....
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 11:02
عشق یه بازیه، انسان هم یه بازیچه و دل هم بازیکنه. این بازی دو برنده داره که عاشقند. این بازی با یک نگاه آغاز می شه ولی به این راحتی به پایان نمی رسه و وقتی به دوران اوج خودش می رسه که دو عاشق مثل دو پلک به هم نزدیک می شن و جدا کردن اونا دشوار می شه . این بازی پایان داره ولی پایانش اینقدر تلخه که حد نداره..... درسته...
-
به چشمانت بیاموز که هر کس ارزش دیدن ندارد
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 00:20
محبت را به دل دادن صفای سینه می خواهد به یاد همدگر بودن دل بی کینه می خواهد